۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

یک فرشته

* اتفاق های بسیار خوبی تو این چند روزه افتاد. از صاحب کار که به من لطف داره و در مورد مدیتیشن و دور کردن انرژی های منفی و جذب انرژی های مثبت، منو راهنمایی میکنه تا تو.
تویی که فرشته ی ناجی من هستی. به خدا و خودت سوگند که هرگز در زندگی اینقدر شاد و پر انرژی نبودم. تو چرا اینقدر خوب و عزیزی؟ چرا این همه پاک و بی آلایش هستی؟ اصلا چرا این همه به من لطف داری؟
* امشب پس از مدت ها گریه کردم. بهت گفتم کاری کن گریه کنم چون گریه منو آرومم میکنه. و امشب گریه کردم. از دیدن اشک های خودم پس از این همه مدت تعجب کرده بودم. اینها رو همه به تو مدیون هستم.
تو هم احساس من نیستی ولی از همه کس و همه چیز به من نزدیک تر هستی و من چه صادقانه در کنار تو، همه چیز رو اعتراف کردم و تو چقدر از من صادق تر هستی.
امشب اینقدر از نظر احساسی برانگیخته شدم که فکر نکنم در عمری که داشتم نوشته ای به این بی قافیه ای و بدی نوشته باشم.
و تو بزرگ ترین دوست من خواهی بود.
13871209

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با سلام و سپاس از اینکه وبلاگ من را برای دیدن انتخاب کرده اید.در اینجا می توانید کامنت خود را بگذارید.لطفا از نوشتن کلمه های بد و یا کلمه هایی که باعث فـ ـیـ ـلـ ـتـ ـر شدن می گردند خودداری کرده و در پایان متن کامنت نام،آدرس میل،آدرس وبلاگ و یا سایت خود را بنویسید تا تماس با شما ممکن باشد.